۲۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

نقشی نبسته ایم به غیر از خیال او
حسنی نیافتم جدا از جمال او

از لوح کائنات نخواندیم هیچ حرف
کان حرف را نبود خطی از مثال او

ما را هوای چشمهٔ آب زلال نیست
تا نوش کرده ایم شراب زلال او

هر کس که نیست عاشق او ، نیست هیچکس
انسان نخوانمش که نخواهد وصال او

ماعاشقان بی سر و بی پای حالتیم
از حال ما مپرس که یابی تو حال او

ساقی سؤال کرد که می نوش می کنی
جانم فدای باده و حسن سؤال او

مستست نعمت الله و بر دست جام می
بستان و نوش کن که بیابی کمال او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.