۲۵۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۳۲

در ره عاشقی به جان می رو
عاشقانه به جان روان می رو

راه عشاق را نهایت نیست
جاودان همچو عاشقان می رو

بی نشان است راه اهل طریق
بگذر از نام و بی نشان می رو

ذوق داری که جام می نوشی
بر در خانهٔ مغان می رو

این و آن را به این و آن بگذار
بی خیالات این و آن می رو

بی سر و پا رفیق یاران باش
از مکان سوی لامکان می رو

در خرابات می رود سید
با چنین همرهی چنین می رو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.