۲۶۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۸۰

وقت سرمستی است مخموری بمان
نیک نزدیکی مرو دوری بمان

آشنائی ترک بیگانه بگو
در وصالی هجر و مهجوری بمان

غرهٔ علم و عمل چندین مباش
بگذر از هستی و مغروری بمان

صحبت رندان غنیمت می شمر
قصهٔ رضوان مگو حوری بمان

نور چشم عالمی پیدا شده
روشنش می بین و مستوری بمان

غیرت ار داری ز غیرش در گذر
غیر او ناریست یا نوری بمان

از انا بگذر به حق می گو که حق
نعمت الله باش منصوری بمان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.