۲۴۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۴۷

هرچه بینی در میان انجمن
عاشق و معشوق را بین همچو من

گر خیال نقش بندی در ضمیر
یوسفی را می نگر در پیرهن

در دل ما آتش جانسوز عشق
روشنش می بین چو شمعی در لکن

کفر زلف اوست عالم سر به سر
کفر زلف از روی ایمان بر فکن

عاشق و معشوق عشقی ای عزیز
یادگار ما نگه دار این سخن

نور او در دیدهٔ عالم نگر
زان که او جانست عالم چون بدن

نور چشم نعمت الله را ببین
حق و خلق با همدگر می بین چو من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.