۲۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۳۱

راحت جانم توئی ای جان و ای جانان من
بی وصالت راحتی چندان ندارد جان من

رونق ایمان من قدرش نبودی این قدر
گر نبودی کفر زلفت رونق ایمان من

نقد گنج تو بود کنج دل ویرانه ام
گنج اگر خواهی بجو کنج دل ویران من

باده می نوشی در آ در گوشهٔ میخانه ای
ذوق ما داری طلب کن مجلس مستان من

مبتلایم از بلایت کار من بالا گرفت
دردمندم دُرد دردت می کند درمان من

ساقی سرمستم و میخانه را کردم سبیل
زاهد مخمور کی ماند درین دوران من

میر رندان جهان امروز نزد عارفان
نعمت الله منست و سید و سلطان من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.