۲۶۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۹۹

ما عاشق و مستیم و طلبکار خدائیم
ما باده پرستیم و از این خلق جدائیم

بر طور وجودیم چو موسی شده ازدست
بی پا و سر آشفته و جویای لقائیم

روحیم که در جسم نباشد که نباشیم
موجیم که در بحر به یک جای نیائیم

در صومعهٔ سینهٔ ما یار مقیمست
ما از نظرش صوفی صافی صفائیم

ما غرق محیطیم نجوئیم دگر آب
ای بر لب ساحل تو چه دانی که کجائیم

مائیم که از سایه گذشتیم دگر بار
ما سایه نجوئیم همائیم همائیم

مائیم که از ما و منی هیچ نماندست
در عین بقائیم و منزه ز فنائیم

گاهی چو هلالیم و گهی بدر منیریم
گاهی شده در غرب و گه از شرق برائیم

سید چه کنی راز نهان فاش نگفتیم
در خود نگرستیم خدائیم خدائیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.