۲۴۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۸۱

در خرابات مغان مست وخراب افتاده ایم
توبه بشکستیم و دیگر در شراب افتاده ایم

عاشقان را همدم جامیم و با ساقی حریف
فارغیم و در دهان شیخ و شاب افتاده ایم

دیدهٔ ما تا خیال روی او درخواب دید
گوشه ای بگزیده ایم و خوش به خواب افتاده ایم

گر نه فصل هجر می خوانیم این گفتار چیست
ور نه بحث وصل داریم از چه باب افتاده ایم

ما ز پا افتاده ایم افتادگان را دست گیر
کز هوای جام می در اضطراب افتاده ایم

تا ز سودای سر زکفش پریشان گشته ایم
مو به مو چون زلف او در پیچ و تاب افتاده ایم

نعمت الله در کنار و ساغر می در میان
بر در میخانه مست و بی حجاب افتاده ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.