۲۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۷۸

تا خیال روی او در آب دیده دیده ایم
در هوایش همچو دیده سو به سو گردیده ایم

نقشبندی می کند هر دم خیالش درنظر
این چنین نقشی ندیدستیم و هم نشنیده ایم

شاه ما گوشه نشینان دوست می دارد از آن
با خیالش خلوتی در گوشه ای بگزیده ایم

بلبل مستیم و در گلشن نوائی می زنیم
تا گلی از گلستان وصل جانان دیده ایم

زاهد بیچارهٔ مسکین به عمر خود ندید
آنچه ما از جرعه ای جام شرابی دیده ایم

ما لب خود را به آب زندگانی شسته ایم
تا لب جامی به کام جان خود بوسیده ایم

نعمت الله ساقی و ما عاشقان باده نوش
عاشقانه جام می شادی او نوشیده ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.