۳۹۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۸۹

تَنَت زین جهان است و دلْ زان جهان
هوا یارِ این و خدا یارِ آن

دلِ تو غریب و غَمِ او غَریب
نی‌اَند از زمین و نه از آسْمان

اگریارِ جانیّ و یارِ خِرَد
رَسیدی به یار و بِبُردی تو جان

وَگَریارِ جسمیّ و یارِ هوا
تو با این دو ماندی دَرین خاکْدان

مَگَر ناگهان آن عِنایَت رَسَد
که ای من غُلامِ چُنان ناگهان

که یک جَذبِ حَقْ بِهْ زِ صد کوشش است
نشان‌‌ها چه باشد بَرِ‌‌ بی‌نشان

نشانْ چون کَف و‌‌ بی‌نشانْ بَحْر دان
نشانْ چون بَیان،‌‌ بی‌نشانْ چون عِیان

زِ خورشیدیک جو چو ظاهر شود
بِروبَد زِ گَردون رَهِ کَهکَشان

خَمُش کُن، خَمُش کُن، که در خامُشی‌ست
هزاران زبان و هزاران بیان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.