۲۵۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۳۹

تا ز درد دل دوائی یافتیم
درد خوردیم و صفائی یافتیم

تا که بیگانه شدیم از خویشتن
ناگهانی آشنائی یافتیم

گنج او در کنج ویران دیده ایم
با تو کی گوئیم جائی یافتیم

تا از این هستی خود فانی شدیم
جاودان از وی بقائی یافتیم

در خرابات مغان با عاشقان
ساقی و خلوت سرائی یافتیم

بینوا گشتیم در عالم بسی
تا نوا از بینوائی یافتیم

نعمت الله را به دست آورده ایم
از خدای خود عطائی یافتیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.