۲۴۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۳۰

خسته حالیم و ز زلف تو شفا می طلبیم
دردمندیم و ز وصل تو دوا می طلبیم

هر کسی را ز تو گر هست به نوعی طلبی
ما به هر وجه که هست از تو تو را می طلبیم

از خدا نعمت جنت طلبد زاهد و ما
به خدا گر ز خدا غیر خدا می طلبیم

آنکه ما می طلبیمش همه دانند و لیک
نیست ما را که بگوئیم کرا می طلبیم

مشکل اینست که سعی طلب ما هرگز
نرسیده است بدان جای که ما می طلبیم

کیمیائی که مس قلب از او زر گردد
به یقین از نظر پاک شما می طلبیم

گر بقا می طلبی باش فنا چون سید
ما ز خود ناشده فانی چه بقا می طلبیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.