۲۷۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۲۵

عاشق مستم به کوی می فروشان می روم
ساقی رندم به سوی باده نوشان می روم

کوزهٔ می دارم و رندانه می گردم روان
عقل را بگذاشتم نزدیک مستان می روم

نقطه در دایره بنمود خوش دوری تمام
من که پرگار ویم بر گرد گردان می روم

سایهٔ نور خدایم می روم از جا به جا
یا چو خورشیدی که در عالم بدینسان می روم

گر نباشد صومعه ، میخانه خود جای منست
پادشاهم هر کجا خواهم چو سلطان می روم

نالهٔ زارم شنو کاین نالهٔ درد دل است
درد دل بردم بسی این دم به درمان می روم

گوئیا من جامم و در دور می گردم به عشق
لب نداده بر لب دلدار بوسان می روم

الصلا ای عاشقان با من که همره می شود
بلبل مستم روان سوی گلستان می روم

جام می شادی جان نعمت الله می خورم
با حریفان خوش روان در خلوت جان می روم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.