۲۷۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۸۳

اگر سِزایِ لبِ تو نبود گفتهٔ من
بَرآر سنگِ گِران و دَهانِ منْ بِشِکَن

چو طِفْل بیهُده گوید، نه مادرِ مُشْفِق
پِیِ اَدَبْ لبِ او را فروبَرَد سوزَن؟

دو صد دَهان و جهانْ از برایِ عِزِّ لَبَت
بِسوز و پاره کُن و بَردَران و بِرَهَم زن

چو تشنه‌یی دَوَد اُسْتاخ بر لبِ دریا
نه موجْ تیغ بَرآرَد بِبُرَّدَش گَردن؟

غُلامِ سوسَنم ایرا که دید گُلْشَنِ تو
زِ شَرمِ نرگسِ تو، دَه زبانْش شُد اَلْکَن

وَلیک من چو دَفَم، چون زنی تو کَفْ بر من
فَغان کُنم که رُخَم را بِکوب چون هاون

مرا زِ دست مَنِه، تا سَماعْ گرم بُوَد
بِکَش تو دامَنِ خود از جهانِ تَردامَن

بلی، ز گُلْشَنِ معنی‌ست چَشم‌‌ها مَخْمور
وَلیکْ نَغمهٔ بُلبُل خوش است در گُلْشَن

اگر تَجَلّیِ یوسُفْ برهنه خوب‌تَر است
دو چَشمْ باز نگردد مَگَر به پیراهن

اگر چه شَعْشَعهٔ آفتابِ جانْ اصل است
بَران فَلَک نرسیده‌ست آدمی‌‌ بی‌تَن

خَمُش که گَر دَهَنم مُرده شویِ بربندد
زِ گورِ من شِنَویِ این نَوا پَسِ مُردن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.