۲۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۹۰

در خرابات فنا جام بقا می نوشم
می عشقست به فرمان خدا می نوشم

جام می در کف و در کوی مغان می گردم
شادی ساقی باقی به صفا می نوشم

بر من عاشق سرمست حلال است مدام
دُرد دردی که به ازصاف دوا می نوشم

چشم سرمست خوشش جام میم می بخشد
نه شرابی که تو گوئی که چرا می نوشم

جرعه ای نوش نکردی ز می لعل لبش
تو چه دانی که من این می ز کجا می نوشم

توبه کردم که دگر توبه نخواهم کردن
گر خدا عمر دهد می ابدا می نوشم

نعمت اللهم و با ساقی سرمست حریف
باده از صدق و نه از روی و ریا می نوشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.