۲۸۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۸۲

برایِ چَشمِ تو صد چَشمِ بَد توان دیدن
چه چَشمْ داری، ای چَشمِ ما به تو روشن

پِیِ رضایِ تو آدم گِریست سیصد سال
که تا زِ خَندهٔ وَصلَش گُشاده گشت دَهَن

به قَدْرِ گریه بُوَد خنده، تو یقین می‌دان
جَزایِ گریهٔ ابر است خنده‌هایِ ‌چَمَن

اگر نه از نَسَبِ آدمی، بُرو، مَگِری
که نیست از سِیَهی زنگ را بُکا و حَزَن

چو خود سپید ندیده‌ست، روسیه شاد است
چو پورِ قیصرِ رومی، تو راهِ زنگ بِزَن

بَسی خَدَنگ خورَد اسپِ تازیِ غازی
که تازی است، نه پالانی است و نی کَوْدن

خُصوص مَرکَبِ تازی که تو بَرو باشی
نِشَسته، ای شَهِ هَیجا و پَهْلوانِ زَمَن

چو خارپُشت شود پُشت و پَهْلوش از تیر
که هست در صَفِ هَیجاش کَرّ و فَرِّ وَطَن

چو شاه دست به پُشت و سَرَش فرومالَد
که ای گُزیده سَرآخُر، تویی مُخَصَّصِ من

شوند آن همه تیرش چو چوب‌هایِ ‌نَبات
همه حَلاوت و لَذَّت، همه عَطا و مِنَن

خَبَر ندارد پالانی‌یی ازین لَذَّت
سِپَر سَلامَت و مَحْروم و‌‌ بی‌بَها و ثَمَن

زِ گفتْ توبه کُنم، توبه سود نیست مرا
به پیشِ پَنجه‌اَت ای اَرْسِلانِ توبه شِکَن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.