۲۵۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۷۴

رفتم به در خانه میخانه نشستم
آن توبهٔ سنگین به یکی جرعه شکستم

گر عاقل مخمور مرا خواند به مجنون
منعش مکن ای عاشق سرمست که هستم

در هر دو جهان غیر یکی را چو ندیدم
شک نیست که هم غیر یکی را نپرستم

سرمست شرابم نه که امروز چنینم
از روز ازل تا به ابد عاشق و مستم

در خواب گرفتم سر دستی که چه گویم
خوش نقش خیالیست که افتاد به دستم

گفتند که در کوی خرابات حضوریست
برخاستم و رفتم و آنجا بنشستم

سید کرمی کرد و مرا خواند به بنده
من هم کمر خدمت او چست ببستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.