۲۶۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۷۲

می خوردم و از خمار رستم
مخمور نیم که مست مستم

در کوی فنا فتاده بودم
ساقی باقی گرفت دستم

رندانه حریف می فروشم
می خوردم و توبه را شکستم

در دیر مغان ندیم عشقم
زُنار ز زلف یار بستم

خورشیدم و سایه می نمایم
این خرقه نگر که نیست هستم

شادی روان نعمت الله
می خوردم و از خمار رستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.