۲۴۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۴۸

هر کجا حسن خوشی می نگرم
جان به عشق تو به او می سپرم

نگرانم به جمال خوبان
چه کنم حسن تو را می نگرم

دم به دم کلک خیالت به کرم
صورتی نقش کند در نظرم

می خورم جام می عشق مدام
غم بیهودهٔ عالم نخورم

به هوای در میخانهٔ تو
از سر هر دو جهان در گذرم

تا ز اسرار می و دیر مغان
خبری یافته ام بی خبرم

بندهٔ سید سرمستانم
پیش رندان جهان معتبرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.