۲۵۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۰۸

دختری بر باد داده غنچهٔ خندان گل
بلبل سرمست مانده واله و حیران گل

خوش گلستانی و در وی عندلیب جان ما
هر زمانی داستانی سازد از دستان گل

صحبت گل را غنیمت دان و گل را برفشان
زانکه نبود اعتماد عمر بر پیمان گل

گل بود عمر عزیز ما چو دیدی درگذشت
یک دو هفته بیش نبود رونق دوران گل

عندلیب گلشن عشقیم و گل معشوق ماست
گر چه باشد بی وفا گل آن ما ، ما آن گل

هر که می خواهد که گل چیند نه اندیشد زخار
دامن گل چیدم و دست من و دامان گل

نعمت الله از برای گل به بستان می رود
گر نه گل چیند چه کار آید سرابستان گل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.