۲۴۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۰۰

جان کیست بندهٔ حرم کبریای دل
یا روح چیست خادم خلوتسرای دل

در چارسوی عشق که بیرون دو سراست
صد جان روان دهند به یکدم بهای دل

از جان به سوز سینه که یابی وصال جان
در جان بساز چشم که بینی لقای دل

آن مهر ماه روی که جانست نام او
چون ذره ایست گشته روان در هوای دل

سلطان چرخ چارم از آن گشت آفتاب
کامد به زیر سایهٔ فر همای دل

دل کشتی خداست به دریای معرفت
لطف خدا سزد که بود ناخدای دل

سید رموز دل چه نهان می کنی بگو
جان عرش اعظم است و بر او هست وای دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.