۲۴۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۹۶

ای دهنت وهم میانت خیال
کار دل از هر دو خیال محال

لب به لبم نه که به جان تشنه ام
ای لب تو چشمهٔ آب زلال

مصحف روی تو چو یوسف بدید
خواند ز بر آیت حسن و جمال

آینه با روی تو یک رو شده
نور تو بنموده در او این مثال

پرتو روی تو چو بر مه فتاد
چون خم ابروی تو مه شد هلال

در همه احوال ببین روشن است
از نظرت دیدهٔ اهل کمال

سید ما بود پس از قرن چند
باز شنیدست که شد مست حال
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.