۲۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۸۱

عالم عرض است و جوهرش حق
این است رموز سر مطلق

جانست چو موج و دل چو دریا
مائیم حباب و تن چو زورق

گنجیم و طلسم مائی ماست
بگشای به عشق بند مغلق

عاشق صور است و معنی معشوق
وین هر دو ز عشق گشته مشتق

عشقش به اشارت اصابع
کرده مه بدر عقل را شق

ما بلبل گلستان عشقیم
نالان به نوای خوش به رونق

مستیم و خراب همچو سید
گویای اناالحقیم و بر حق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.