۲۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۷۲

دُرد دردش دردخواری بایدش
دردمندی بردباری بایدش

گر بنالد بلبلی عیبش مکن
عاشق است و گلعذاری بایدش

دل به دلبر جان به جانان می دهد
هر که او وصل نگاری بایدش

رند سرمستی که می نوشد مدام
خوش حریفی و کناری بایدش

در چنین میدان که ما گوئی زدیم
پادشاهی شهسواری بایدش

دل بود آئینه او آئینه دار
آینه آئینه داری بایدش

یار یاران ترک اغیاران کند
گرچه سید یار غاری بایدش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.