۲۶۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۶۱

دل به دلبر دادم و جان بر سرش
یافتم صد جان و جانان بر سرش

لطف او بخشید ما را از کرم
جنت جاوید و حوران بر سرش

دست جانان گیر اگر دستت دهد
سر به پای او بنه جان بر سرش

عقل بی درد است و درد سر دهد
دردسر بگذار و درمان بر سرش

کفر زلفش دین ما بر باد داد
می رود اسلام و ایمان بر سرش

می فراوان می دهد ساقی به ما
بعد از آن نقل فراوان بر سرش

در ولایت حکم ما سید نوشت
مهر آل و نام سلطان بر سرش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.