۲۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۵۰

هفت هیکل به ذوق می خوانش
معنی یک به یک همی دانش

سخنی عارفانه می گویم
از لب دُرفشان خندانش

سر بینداز بر سر میدان
همچو گوئی به پیش چوگانش

هر خیالی که نقش او دارد
نور چشمم به دیده بنشانش

موج و دریا به نزد ما آب است
جام و می را حباب می خوانش

دردمندی که درد دل دارد
دُرد درد دل است درمانش

باش همراه سید رندان
در طریقی که نیست پایانش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.