۲۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۴۹

همه عالم چو شبنمی دانش
غرق بحر محیط گردانش

نقطه در الف نظر می کن
الفی در حروف می خوانش

هر خیالی که در نظر آید
نقش بند و به دیده بنشانش

دردمندی که درد دل دارد
باشد آن درد عین درمانش

عشق شاه است گنج سلطانی
دل عشاق کنج ویرانش

جام می می دهد به ما ساقی
بستان این و نو شکن آنش

جام گیتی نماست سید ما
همه عالم تن است و او جانش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.