۲۶۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۴۲

جام می شادی رندان نوش نوش
ور توانی راز خود در پوش پوش

خوش سبوئی از برای عاشقان
می کشیدم تا سحر بر دوش دوش

خم می در جوش و ساقی درحضور
از چنین خمخانه ای سر جوش جوش

عقل می گوید مخور بسیار می
عشق می گوید فراوان نوش نوش

عشق آمد عقل و هوش ما ببرد
کی بیابد این چنین بیهوش هوش

ای صبا احوال ما را از کرم
گر توانی شمه ای در گوش گوش

تا مرید نعمت الله باشدش
کرده پیدا عارفی در اوش اوش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.