۲۴۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۴۰

زهد بگذار و خرقه را بفروش
جام می را بگیر و خوش می نوش

ذوق مستی کسی که دریابد
گرچه عاقل بود شود مدهوش

در خرابات مست می گردم
همچو رندان خوشی سبو بر دوش

ساغر می مدام می نوشم
سرخوشانه چو خم می در جوش

راز هشیار پیش مست مگو
ور بگوئی بگو که آن می پوش

گوهر بحر ماست گفتهٔ ما
خوش بود هر که می کند در گوش

شاهد ماست ساقی سرمست
نعمت الله گرفته در آغوش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.