۲۵۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۳۸

خم می در جوش و رندان درخروش
گر تو رندی جرعه ای زین می بنوش

دل به ساقی ده که تا یابی حیات
جان فدا کن در هوای می فروش

گوهر در یتیم از ما بجو
تا شوی چون حیدری حلقه به گوش

هر که یک جرعه بنوشد زین شراب
تا قیامت او کجا آید به هوش

گر سخن از عشق می گوئی بگو
ور حدیث از عقل می پرسی خموش

مجلس عشق است سرمستان رند
می کشندم چون سبو رندان به دوش

پیرهن از یوسف مصری بنه
خلعتی از خرقهٔ سید بپوش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.