۲۴۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۲۰

جام خوشی ز دُردی دردش چو ما بپرس
مانند دردمند ز دردش دوا بپرس

نقش بلا مگو تو که آرام جان ماست
لطفی کن از کرم چو ببینی ز ما بپرس

ما بنده ایم و حضرت او پادشاه ماست
با پادشه بگو که ز حال گدا بپرس

از عقل بی خبر ، خبر عشق او مجو
سریست عشق او ز دل ما بیا بپرس

بگذر خوشی به کوی خرابات عاشقان
از رند مست لذت ذوق مرا بپرس

ما محرمیم در حرم کبریای او
اسرار او ز محرم آن کبریا بپرس

از ما مپرس قصهٔ دنیا و آخرت
اما ز سیدم خبری از خدا بپرس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.