۲۴۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۱۷

خوش دری بر روی ما بگشاد باز
آفتابی در قمر بنمود باز

جام و پیمانه به ما بخشید او
می به پیمانه به ما پیمود باز

مخزن اسرار را در باز کرد
گنجها ایثار ما فرمود باز

آفتاب حسن او چون رو نمود
مه ز نور روی او افزود باز

دیر آمد خود بر ما زود رفت
گفتمش جانا مرو نشنود باز

عقل شهبازیست خوش پرواز کرد
در هوای عاشقی فرسود باز

نعمت الله را به ما انعام کرد
عالمی از نعمتش آسود باز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.