۲۵۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۱۱

عشق بازی روان از جان برخیز
عاشقانه ز جان روان برخیز

قدمی نه به خانهٔ خمّار
منشین در خمار هان برخیز

سر سودای عشق اگر داری
از سر سود و از زیان برخیز

خیز مستانه بر فشان دستی
در سماعی چنین چنان برخیز

تو حجاب توئی چنین منشین
کرمی کن از این میان برخیز

در خرابات عشق رندانه
بنشین و ازین جهان برخیز

نعمت اله در سماع آمد
وقت وقتست یک زمان برخیز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.