۲۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۰۹

شاهان همه حیران جمال تو گدا نیز
دارند همه عشق خداوند خدا نیز

از نور رخت دیدهٔ ما گشته منور
مردم همه بینند درین دیده شما نیز

یا رب گه بیابند ز وصل تو مرادی
مجموع محبان جناب تو و ما نیز

ما رو به تو داریم چو آئینه روشن
بی روی تو ما را نبود روی و ریا نیز

عشق تو حیاتیست که ما زنده از آنیم
بی عشق تو حاصل ز فنا و ز بقا نیز

ما نقش خیال تو نگاریم به دیده
بینیم در آن نقش خیال تو لقا نیز

گر سید ما جان طلبد از سر اخلاص
جان را بسپاریم و بگوئیم دعا نیز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.