۲۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۰۴

بیا و پردهٔ هستی برانداز
به خاک نیستی خود را درانداز

برانداز این بنای خودپرستی
ز نو طرحی و فرشی دیگر انداز

سرای عقل ، بنیادی ندارد
خرابش ساز و بنیادش برانداز

سر زلف بتی رعنا به دست آر
چو سرمستان به پای او سرانداز

چو عشقش مجمری بر آتش انداز
تو عود جان روان در مجمر انداز

خراباتست و رندان لاابالی
بیا ساقی و می در ساغر انداز

اگر خواهی که یابی ذوق سید
نظر بر معنی صورتگر انداز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.