۲۵۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۰۳

برو ای میر من به مال مناز
بیش از این سیم و زر به هم مگداز

تا کی آزار خلق می جوئی
مکن آزار ور نیابی باز

ور خماری و درد سر داری
با من مست کی شوی دمساز

سخنم ساقی است روح افزا
نفسم مطربیست خوش آواز

ملک من عالمی است بی پایان
و آن تو از ختاست تا شیراز

من به سلطان خویش می نازم
تو به تاج و سریر خود می ناز

نعمت الله پیر رندان است
گر مریدی به پیر خود پرداز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.