۲۴۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۰۱

شاهبازی درآمد از در باز
خیز و در پای او تو سر در باز

برو ای عقل چون درآمد عشق
خانهٔ خویشتن به او پرداز

دل به میخانه می کشد دیگر
مرغ جان می کند روان پرواز

جام جم خوش بود به ما همدم
نی و نائی به همدگر دمساز

ساز و سازنده هر دو می باید
ورنه بی ساز کی نوازد ساز

هست رازی میان دیده و دل
می کند فاش غمزهٔ غماز

سیدم دل ببرد از همه کس
لیک دل را گذاشت در شیراز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.