۲۶۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۹۶

رند مستیم و عشق شورانگیز
عقل مخور گو ز ما پرهیز

ساقیا خم می بیار آن دم
خم می بر سر حریفان ریز

بر در می فروش خوش بنشین
از سر کاینات هم برخیز

جاودان گر حیات می‌جوئی
جان و جانان به همدگر آمیز

گر حلیمی تو بردباری کن
آب دیده به خاک ایشان ریز

بر سر خاک عاشقان چو رسی
قصر شیرین بساز و هم شبدیز

همچو فرهاد میل خسرو کن
گو مترس از صلابت پرویز

عشق شیرین گرش بود فرهاد
عشق سرمست و خنجر سر تیز

عقل مخمور و إرهٔ عمری
به ازین نیست هیچ دست آویز

دامن سیدم به دست آور
به ازین نیست هیچ دست‌ آویز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.