۲۵۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۸۶

یک هویت در مراتب می نماید صدهزار
عارفانه آن یکی در هر یکی خوش می شمار

نزد ما موج و حباب و قطره و دریا یکیست
آب یک معنی بود هم صورت ناچار چار

درشب تاریک امکان نور می بخشد بماه
می نماید روز روشن آفتابی بی غبار

نقشبندی می کند باری خیال روی او
آنچنان خوش صورتی بر نور دیده می نگار

مجلس عشق است رندان مست و ساقی درحضور
حیف باشددر چنین وقتی که باشی در خمار

شکل قوسین از خط محور نماید دایره
سر او ادنی طلب کن تا بیابی یار یار

عقل و جان و سید و بنده به هم آمیختند
آنچنان گنجی که مخفی بود گشته آشکار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.