۲۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۸۰

منم آئینهٔ حقیقت یار
گرچه باشد حقیقت آینه دار

نور چشم من است و در دیده
نیست جز روی خوب او دیدار

خانه خالی و یار در خلوت
لیس فی الدار غیره دیار

در خرابات عشق می گردیم
عاشق و رند و لاابالی وار

نتوان یافت در همه عالم
همچو من دردمند دُردی خوار

فارغ از محتسب گرفته شراب
آمده مست بر سر بازار

همدمم جام و محرمم باده
نعمت الله حریف و ساقی یار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.