۲۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۷۷

یار یاران یار باش ای یار
چه کنی دوستی تو با اغیار

نار چون نار را نمی سوزد
نار شو تا تو را نسوزد نار

سر موئی حجاب اگر داری
به سر ما که ازمیان بردار

جان به جانان سپار و خوش می باش
دل رها کن به خدمت دلدار

کار ما عاشقی و میخواری است
غیر از این نیست عاشقان را کار

رند مست از خمار نندیشد
زان که باشد مدام با اغیار

وحده لاشریک له گفتم
کردم اقرار کی کنم انکار

گرچه دل را تو قلب می خوانی
باشد آن نقد مخزن اسرار

گفتهٔ سیدم خوشی می خواند
نعمت الله ز یاد هم مگذار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.