۲۷۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۶۰

بیا از بود و از نابوده بگذر
از این دردسر بیهوده بگذر

ز غیرت غیر او از دل به در کن
ز غیرش چون من فرسوده بگذر

وسیله گر تو را عقل است بگذر
ز مقصودی و از مقصوده بگذر

از این دنیای بی حاصل چه حاصل
مشو آلوده و آسوده بگذر

اگر داری هوای گنج شاهی
ز پول قلب سیم اندوده بگذر

بد اندیشی اگر گوید تو را بد
تو نیکی کن سخن نشنوده بگذر

حریف سید سرمست ما باش
ز فرمان خود و فرموده بگذر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.