۲۳۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۵۰

یک نظر در چشم سرمستی نگر
تا ببینی نور دیده در نظر

ما خراباتی و رند و عاشقیم
عاقلانه از سر ما در گذر

ایکه می پرسی ز ما و حال ما
مستم و از خود نمی دارم خبر

از کرم لطفی کن ای ساقی به ما
جام پر می آور و خالی ببر

حالت رندی و سرمستی ما
شهرتی خوش یافته در بحر و بر

در دل آن کس که حق گنجیده است
کی شود از خلق دلتنگ ای پسر

نعمت الله مست و جام می به دست
می برد در پای خم عمری به سر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.