۲۴۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۳۹

مال قلبش کن لام است ای پسر
قلب آدم نیز دام است ای پسر

دام را بگذار تا فارغ شوی
هر چه ما داریم دام است ای پسر

سر فدا کن در طریق عاشقی
جان که باشد دل کدام است ای پسر

جام ما باشد حبابی پر ز آب
بادهٔ ما عین جام است ای پسر

عاقلی گر عالم عالم بود
نزد عاشق ناتمام است ای پسر

هر یکی را یک دو روزی دور اوست
دور ما اما مدام است ای پسر

نعمت الله در خرابات مغان
رهنمای خاص و عام است ای پسر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.