۳۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۵۵

مَست شُدی عاقِبَت، آمدی اَنْدَر میان
مَستْ زِ خود می‌شوی، کیست دِگَر در جهان؟

عاقِبَه الْاَمْر رَست مُرغِ فَلَک از قَفَص
عاقِبَهَ الْاَمْر جَست تیرِ مُراد از کَمان

چند زنیم ای کَریم طَبْلِ تو زیرِ گِلیم؟
چند کنیم ای نَدیم مَستیِ خود را نَهان؟

بازرَسید از اَلَست، کارْ بُرون شُد زِ دست
فاش بُوَد فاشْ مَست، خاصه زِ بویِ دَهان

دارد طاماتِ ما، بویِ خَراباتِ ما
هست شَراباتِ ما، از کَفِ شاهَنْشَهان

جُملهٔ اَجْزایِ خاک، روح شُد و جانِ پاک
عالَمِ خاکَش مَخوان، مایهٔ اِکْسیر خوان

تو کَمَری، ما میان، یا تو میانْ ما کَمَر؟
گَر کَمَری، گَر میان،‌‌ بی‌تو مَبا گَرمیان

گاه به دُزدی دَرآ، کیسهٔ دلْ را بِبُر
گاه مرا دُزد گیر، گو که مَنَم پاسْبان

گَهْ بِرُبا هَمچو گُرگ، بَرِّهٔ درویش را
گَهْ سگ بر من گُمار،‌ هایْ ‌کُنانْ چون شَبان

چون تو ندیده‌ست کَس، کَس تویی ای جان و بَسْ
نادره‌یی در جهان، اسبِ وَفا درجهان

گر چه جهان است عشق، جان و جهان است عشق
گر چه نَهان است یار، هست سَرِ سَر نَهان

چَشمِ تو با چَشمِ من گفت چه مُطْمِع کسی
هم بِخوری قَندِ ما، هم بِبَری اَرْمَغان

هر تَن و هر جان که هستْ خاکِ تو بوده‌ست مَست
غافِلَشان کرده‌یی، زان هَوَس‌‌ بی‌نشان

باز چو ناگَهْ کُنی سِلْسِله جُنبانی‌یی
شور بَرآرَد به کِبْر، از جِهَتِ اِمْتَحان

کافِر و مومن مگو، فاسِق و مُحسن مَجو
جُمله خَرابِ تواَند، بر همه افُسونْ بِخوان

کیست که مَستِ تو نیست؟ عِشْوه پَرَستِ تو نیست؟
مُهرهٔ دستِ تو نیست، دستِ کَرَمْ بَرفَشان

سَخت تر از کوه چیست؟ چون که به تو بِنْگَریست
زنده شُد، از عشقْ زیست، شهره شُد اَنْدَر زمان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.