۲۴۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۰۹

عشق جان عاشقان است ای پسر
عشق جانان ، جان جان است ای پسر

چشم عالم روشن است از نور او
گر چه از مردم نهان است ای پسر

ما نشان در بی‌نشانی یافتیم
این نشان بی‌نشان است ای پسر

هر که بینی دامن او را بگیر
حضرت او جو که آن است ای پسر

بر در میخانه مست افتاده‌ایم
جای ما کوی مغان است ای پسر

او یکی و آینه دارد هزار
در همه بر ما عیان است ای پسر

نعمت الله دُرّ دریای دل است
در سخن گوهرفشان است ای پسر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.