۷۳۵ بار خوانده شده
بِشْنیدهام که عَزمِ سَفَر میکُنی، مَکُن
مِهرِ حَریف و یارِ دِگَر میکُنی، مَکُن
تو در جهانِ غریبی، غُربَت چه میکُنی؟
قَصدِ کدام خَسته جِگَر میکُنی؟ مَکُن
از ما مَدُزد خویش، به بیگانگانْ مَرو
دُزدیده سویِ غیر نَظَر میکُنی، مَکُن
ای مَهْ که چَرخْ زیر و زَبَر از برایِ توست
ما را خَراب و زیر و زَبَر میکُنی، مَکُن
چه وَعده میدهیّ و چه سوگند میخوری؟
سوگند و عِشْوه را تو سِپَر میکُنی، مَکُن
کو عَهد و کو وَثیقه که با بنده کردهیی؟
از عَهد و قولِ خویش عَبَر میکُنی، مَکُن
ای بَرتَر از وجود و عَدَمْ بارگاهِ تو
از خِطّهٔ وجود گُذَر میکُنی، مَکُن
ای دوزخ و بهشتْ غُلامانِ اَمرِ تو
بر ما بهشت را چو سَقَر میکُنی، مَکُن
اَنْدَر شِکَرْسِتانِ تو از زَهر ایمِنیم
آن زَهر را حَریفِ شِکَر میکُنی، مَکُن
جانم چو کورهییست پُرآتشْ بَسَت نکرد؟
رویِ من از فِراقْ چو زَر میکُنی، مَکُن
چون رویْ دَرکَشی تو، شود مَه سِیَه زِ غَم
قَصدِ خُسوفِ قُرصِ قَمَر میکُنی، مَکُن
ما خُشک لب شَویم، چو تو خُشک آوری
چَشمِ مرا به اشکْ چه تَر میکُنی، مَکُن
چون طاقَتِ عَقیلهٔ عُشّاق نیسْتَت
پس عقل را چه خیره نِگَر میکنی؟ مَکُن
حَلْوا نمیدَهی تو به رَنْجورْ زِ احْتِما
رَنْجورِ خویش را تو بَتَر میکُنی، مَکُن
چَشمِ حَرام خوارهٔ من، دُزدِ حُسنِ توست
ای جانْ سِزایِ دُزدِ بَصَر میکُنی، مَکُن
سَر دَرکَش ای رفیق که هنگامِ گفت نیست
در بیسَریِّ عشقْ چه سَر میکُنی؟ مَکُن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
مِهرِ حَریف و یارِ دِگَر میکُنی، مَکُن
تو در جهانِ غریبی، غُربَت چه میکُنی؟
قَصدِ کدام خَسته جِگَر میکُنی؟ مَکُن
از ما مَدُزد خویش، به بیگانگانْ مَرو
دُزدیده سویِ غیر نَظَر میکُنی، مَکُن
ای مَهْ که چَرخْ زیر و زَبَر از برایِ توست
ما را خَراب و زیر و زَبَر میکُنی، مَکُن
چه وَعده میدهیّ و چه سوگند میخوری؟
سوگند و عِشْوه را تو سِپَر میکُنی، مَکُن
کو عَهد و کو وَثیقه که با بنده کردهیی؟
از عَهد و قولِ خویش عَبَر میکُنی، مَکُن
ای بَرتَر از وجود و عَدَمْ بارگاهِ تو
از خِطّهٔ وجود گُذَر میکُنی، مَکُن
ای دوزخ و بهشتْ غُلامانِ اَمرِ تو
بر ما بهشت را چو سَقَر میکُنی، مَکُن
اَنْدَر شِکَرْسِتانِ تو از زَهر ایمِنیم
آن زَهر را حَریفِ شِکَر میکُنی، مَکُن
جانم چو کورهییست پُرآتشْ بَسَت نکرد؟
رویِ من از فِراقْ چو زَر میکُنی، مَکُن
چون رویْ دَرکَشی تو، شود مَه سِیَه زِ غَم
قَصدِ خُسوفِ قُرصِ قَمَر میکُنی، مَکُن
ما خُشک لب شَویم، چو تو خُشک آوری
چَشمِ مرا به اشکْ چه تَر میکُنی، مَکُن
چون طاقَتِ عَقیلهٔ عُشّاق نیسْتَت
پس عقل را چه خیره نِگَر میکنی؟ مَکُن
حَلْوا نمیدَهی تو به رَنْجورْ زِ احْتِما
رَنْجورِ خویش را تو بَتَر میکُنی، مَکُن
چَشمِ حَرام خوارهٔ من، دُزدِ حُسنِ توست
ای جانْ سِزایِ دُزدِ بَصَر میکُنی، مَکُن
سَر دَرکَش ای رفیق که هنگامِ گفت نیست
در بیسَریِّ عشقْ چه سَر میکُنی؟ مَکُن
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.