۲۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۸۴

بر هر دریکه رفتیم بر ما روان گشودند
پرده چو برگرفتند روئی به ما نمودند

از هر دریچه ماهی با ما کرشمه کردند
و آن دلبران سرمست دلهای ما ربودند

نقشش خیال عالم باشد حباب بر آب
پیدا شدند و رفتند گوئی که خود نبودند

گوئی شراب خانه در بسته اند یا نه
آری درین زمانه آن در به ما گشودند

یاران رند سرمست در پای خم فتادند
سرها نهاده بر خاک گوئی که در سجودند

معشوق و عشق و عاشق باشد یکی و سه نام
گر اندکند و بسیار مجموع یک وجودند

مستانه جان و جانان با همدگر نشستند
اسرار نعمت الله گفتند و هم شنودند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.