۲۴۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۵۶

مستانه ساقی از در در آمد
از دولت او کارم بر آمد

جان گرامی کردم فدایش
عمر عزیزم خوش بر سر آمد

خورشید حسنش خوش بر سر آمد
سرو روانش چون در بر آمد

استغفرالله از توبه کردن
بود آن گناهی از من گر آمد

از مجلس ما زاهد روان شد
ساقی سرمست از در درآمد

مستانه جامی پر می به من داد
صد بارم از جان آن خوشتر آمد

چون نعمت الله رندی حریفی
وقتی چنین خوش ، خوش درخور آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.