۲۸۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۵۰

ساغر و می مدام در کارند
همدم عاشقان میخوارند

می پرستان مدام می نوشند
زاهدان زان خبر نمی دارند

خاکساران کوی میخانه
فارغ از نور و ایمن از نارند

سر زلف بتم پریشان شد
جان و دل در هوای زُنارند

منع رندان مکن که سرمستند
پند آنها بده که هشیارند

عاشقان سالها به سر کردند
تا دمی جام می به دست آرند

جان سید فدای رندان باد
که دل هیچکس نیازارند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.