۲۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۴۹

مده به باد هوا جان خویشتن بر باد
بنوش جام شرابی که نوش جانت باد

در آ به خلوت میخانه فنا بنشین
چه می کنی تو در این خانقاه ب بنیاد

هزار جان عزیزم فدای غم بادا
که خاطرم ز غم عشق می شود دلشاد

دلم ز دست بیفتاد در سر زلفش
اسیر گشت چه چاره کنم چنین افتاد

دمی که بی می و معشوق می رود باد است
دریغ عمر عزیزی که می رود بر باد

درم گشاد و گشادم از این درست که او
دری نماند که آن در به روی ما نگشاد

به جان سید رندان که از سر اخلاص
غلام خدمت اوئیم و بندهٔ آزاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.